آراد نهایت عشق ما

نگرانی ، تشویش ، خوشحالی

سلام قند عسلم سلام تاج سرم الهی مامان فدات شه گلکم هفته پیش رفتم پیش خانم دکی(همون موقع که صدای قلبت رو شنیدم) و از خانم دکی در مورد سونوی NT پرسیدم اما خانم دکی گفت اگه ازدواج فامیلی باشه یا سن مادر بالای 35 باشه این سونو تجویز میشه بعدش من یه کم مردد بودم و خانم دکی هم واسم سونو رو نوشت اما نوبت سونو شد واسه 18 خرداد تو این یه هفته 1000 بار اینترنت رو زیرو رو کردم و از هر کی میشد میپرسیدم آخه یه کمکی نگران بودم تا اینکه دیروز زنگیدم به خانم دکی و باهاش مشورت کردم و ایشون هم گفت تو به این سونو احتیاجی نداری و چون خیلی اصرار داشتی من یه سونو نوشتم واست که تو مرکز سونو انجام بدی چون اونجا دقیق تر هست وای نمیدونی چقدر خ...
9 مهر 1390

انتخاب اسم

سلام دوستای گلم خیلی سر در گمم لطفا کمک کنید، با اینکه چند تایی اسم انتخاب کرده بودم اما الان خیلی مردد هستم اگه اسم خوشگل و با معنا مد نظر دارید به هم کمک کنید دوست دارم اسم پسرم کوتاه ، با معنی و تعدادش هم کم باشه ((اما همش با هم جور نمیشه)) اگه اسمی با این مشخصات مد نظر داریر لطفا کمکم کنید پیشاپیش ممنونم
9 مهر 1390

پدر

به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد سرم به خاك رهت ارجمند خواهد شد لبی كه زمزمه درد می كند شب و روز به یمن روی تو پر ازنوشخند خواهد شد روز پدر را به تمامی پدران مخصوصا پدر خودم تبریک عرض میکنم یه تبریک مخصوص به همسر گلم بابا شدنت مبارک جیگرم تبریک به كسی كه نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سكوت، مهربانی و… عزیزترینم روزت مبارک باباییجونم روزت مبارک از طرف پسر مو فرفریت پ . ن : چون دارم میرم خونه مامانم و تا شنبه نمیام نت پیشاپیش تبریک عرض میکنم. ...
9 مهر 1390

صدای زندگی

سلام عزیزکم سلام نفسم امروز رفتم پیش خانم دکی و صدای زیبای قلبت رو شنیدم تالاپ تولوپ تالاپ تولوپ عشق من صدای قلبت ، صدای زندگیست. دردونه من این زیبا ترین آهنگی بود که تا حالا شنیده بودم بهترینم نمیدونی چه حالی داشتم وقتی صدای قلبت فضای اتاق رو پر کرد عاشقتم مامانی مثل این میموند که قلب یه گنگشت داره تند و تند میزنه عزیزم به همین زودی صداشو واست میگذارم تا بتونی در آینده بشنوی میبوسمت هوارتاااااااااااااااااااااااااا ...
9 مهر 1390

هدیه تولد

سلام نفسم دیروز احسان جون زنگید و خواست واسه شب چیزی درست نکنم تا بریم بیرون اما من نمی خواستم بابایی و بیش تر از این تو خرج بندازم واسه همین با خرید کیک و شام و کادو مخالفت کردم اما رفتیم بیرون و من واسه احسانم از اون کیک خامه ایی نیوشا خریدم همون جا هم خوردیم و واسه شام من هوس ماکارونی کرده بودم اومدیم خونه و شام واسه ساعت10:45 اماده شد البته واسه کادو هماحسان جونمنو شرمنده کرد و زحمت کشید یه مدال و گوشواره داد مرسی عشق من مامان جونی فردا میرم پیش خانم دکی خدا کنه این دفعه صدای قلبت رو بشنوم وگرنه دیوونه میشم بوسس بوسس ...
9 مهر 1390

خوشحالم

دردونه من سلام نفسم سلام عزیزم از امروز وارد هفته 13 میشم و من خوشحالم چون آخرین هفته از سه ماه اول بارداریم هست عزیرکم روزها در حال سپری شدن هستن و من روز به روز خوشحال تر و مشتاق تر بهترینم خوشحالم که خداوند منو لایق دونست و اجازه داد که بهترین تجربه دنیا رو لمس کنم ، احساس کنم عزیزم خوشحالم که من به واسطه تو مادر میشوم و میتوانم این لقب رو یدک بکشم نفسم تو بهترین هدیه خداوندی و بهترین هدیه را به من ارزانی داشتی از اینکه تونستم لذت مادر شدن را با وجود تو بچشم در پوست خود نمیگنجم میپرستمت بهترینم دنیای من فردا روز مادر امیدوارم سال آینده کلمه زیبای مادر رو از زبان تو بشنوم منتظرت هستم بی صبران...
9 مهر 1390

تولد مامان

سلام کوچول موچول من امروز تولد منه الهی دورت بگردم سال دیگه با هم تولد میگیریم راستی واسه روز مادر یه دوربین گیرم اومد تا بتونم در آینده نزدیکازعزیز دلم عکس بگیرم دست احسان جون درد نکنه بوس بوس جیگرم ...
9 مهر 1390

مادر

چون هستي من ز هستي توست تا هستم و هسـتي دارمت دوست روز مادر بر همه مادران گرامی باد مخصوصا مادر خودم که الان دارم کم کم درکش میکنم مادرم به خاطر تمام سهل انگاریها و اشتباهاتم مرا ببخش با تمام وجود می پرستمت ...
9 مهر 1390

طاقت

سلام پوست پیازی من سلام کوچول موچول من الهی مامان فدات شه که هر روز بی طاقت تر میشم میدونم خیلی زوده از حالا بی قراری کنم ، اما چیکار کنم بی تابتو ام نمی دونی چقدر سایت ها رو زیرو رو میکنم تا چیزای خوشگل واست پیدا کنم حتی نمی دونم پسملی یا دخملی ، اما فقط میخوام سالم باشی دوست دارم، جون منی عمرم بوسسسسسسسسس یه عالمه ...
9 مهر 1390

بد جوری خورد تو ذوقم

سلام فرشته من از دیروز تا حالا دپرسم آخه به امید اینکه صدای قلبت رو بشنوم رفتم دکتر اماخانم دکتر گفت فعلا نمیتونم صداشو بشنوم منم کلی تو ذوقم خورد بعدش اومدم خونه و دیگه حوصله هیچ کاری نداشتم وقتی احسان اومد و منو اونجوری دید کلی نگران شد و ناراحت اما واسه اینکه حال و هوای من عوض بشه رفتیم بیرون و شام هم رفتیم سوران (کلی هم دلم هوای خاله صدیقه رو کرده بود) از بخت خوب من اونا هم اومدن اونجا و من یه خورده شاد شدم اما الان همش تو فکرم و ثانیه شماری میکنم واسه 9 خرداد تا برم دکتر و صدای قلبت رو بشنوم (خدا کنه) دنیای منی عسلم ...
9 مهر 1390