آراد نهایت عشق ما

آز دیابت

سلام قند عسلم سلام تاج سرم 5شنبه رفتم آز دیابت دادم 1 ساعت هم اونجا بودم بعدشم با یه شربت قند ازم پذیرایی کردن دیشب با احسان جون رفتیم جواب آز دیابت رو گرفتیم به خاله منا زنگیدم و کلی راهنماییم کرد و بهم اس ام اس داد و دلدریم داد( مرسی منا جونم) اما یه کمی نگرانم احسان جون میگه نگران نباش اگه منم یه قند بخورم قندم میره بالا چه برسه به یه لیوان شربت قند اما عسلم روند آزمایش اینجوریه حتما حکمتی داره انشاالله یکشنبه میرم پیش خانم دکی و امیدوارم چیزی نباشه دعا کن شکلات من راستی پسرم الان دیگه حرکاتت خیلی مشخص شده و من جابجایی شکمم رو به طور واضح میبینم و کلی ذوق میکنم 1 شنبه شب نشسته بودم که یه دفعه دیدم چنان ضرباتی ...
9 مهر 1390

سالگرد ازدواجمون مبارک

سلام نفسم امروز دومین سالگرد ازدواج من و احسان جونم هست اما امروز جایی نرفتیم آخه بابایی خیلی مشغله داره و گرفتاره ایشالا ساله دیگه سه نفری خوش میگذرونیم عزیزکم دیروز مامانی و بابایی اومدن و وسایلی که واسه شما خریده بودن رو آوردن دست گلشون درد نکنه امروز هم رفتن الهی دورت بگردم از ظهر تا حالا هی خودتو سفت میکنی و یه جا گلوله میشی الهی قربونت برم منم که طبق معمول ذوقت رو میکنم ای جونم الان 2 بار بالا و پایین شدی عشقم از دیروز هم وارد هفته 31 شدی و به پایان هفت ماهگیت چیزی نمونده وایی که از خدامه این هفته های آخر هم مثل برق و باد بگذرن چند روز پیش که با احسان جون حرف میزدم اصلا باورمون نمیشد که 6 ماه (از وقت...
9 مهر 1390

عشق من

سلام پسرم عزیز دلم چهارشنبه 16 / 06 رفتیم کرج و در بدو ورود یه شوک به مامانی وارد شد که حسابی ترسیدم (به خاطر انتن ندادن موبایل) فرداش هم رفتیم تهران نمایشگاه مادر و کودک اما چیز خاصی نظرم رو جلب نکرد بعدش رفتیم واسه شما پسر قشنگم یه مقدار خرید کردیم (واییییییییییییییی یه لباسای خوشکلی واست گرفتیم که حد نداره) بعدش هم رفتیم دربند و ناهار خوردیم (خیلی چسبید اخه کلی زغال اخته و لواشک هم خوردم) جمعه هم عروسی آقا امیر پسر عمه بابا بود که رفتیم و خیلی خوش گذشت شنبه هم برگشتیم به لونمون الهی مامان قربونت بره یکشنبه هم که شما اصلا تکون نخوردی و ما رو حسابی ترسوندی آخرش مجبور شدیم بریم بیمارستان و بعد از معاینه خانم دکی بهم گفت با...
9 مهر 1390

خرید سیسمونی

سلام پسر قشنگم الهی مامان فدات شه یه مدت نتونستم آپ کنم معذرت میخوام اما با خبرای جدید اومدم 4 شنبه عید فطر بود و من و احسان رفتیم چند تا مغازه و مدل های گالسکه و ... رو دیدیم و 1 مدل هم انتخاب کردیم 1 شنبه هم مامانم اومد اصفهان و رفتیم و سفارش سرویس خواب و گالسکه و ..... رو دادیم دست مامانی و بابایی درد نکنه ایشالا هر موقع تکمیل شدن عکساشو واست میذارم تا در آینده ببینیشون گل پسرم به موقع بیا منتظرتیم میدونستی مامان و بابا خیلی دوست دارن؟؟؟؟!!! ...
9 مهر 1390

عشقم ورودت به هفت ماهگی مبارک

سلام پسر قشنگم الهی من فدات شم ورودت به ماهه هفتم مبارککککککک فقطسهماهه دیگه مونده گلم الان تو هفت ماه هستی یعنی من و شماشش ماه رو با هم دیگه پشت سر گذاشتیم خیلی خوشحالم عزیزم به خاطر داشتن همسفری به این خوبی عزیز دلم یه اتفاق دیگه که منو خیلی خوشحال کرد این بود کهتکون خوردنترو از روی لباسم دیدم و کلی ذوقیدم این رخداد در تاریخ 04/06/90 اتفاق افتاد مامان و بابا خیلی دوست دارن ...
9 مهر 1390

اسباب کشی

سلام گل پسر سلام جوجه مامان عزیزم این مدت نتونستم بیام نت و واست مطلب بذارم آخه درگیر جمع کردن وسایل و اسباب کشی بودیم دست مامانی درد نکنه همه زحمات با اون بود همه وسایل رو مامانم جمع کرد ، احسان جون که سر کار بودمنم که نمی تونستم بالاخره شنبه 22 مرداد وسایل رو جابه جا کردیم دوشنبه هم مامان لادن و عمه اومدن دستشون درد نکنه من هنوز بی حالم با اینکه خیلی کاری نکردم اما اصلا جون ندارم همش دلم میخواد بخوابم عشق من دیگه تکونات خیلی خیلی بیشتر شده و من حسابی حال میکنم اما احسان جونم هنوز نتونسته احساست کنه فرشته من واسمون دعا کن مخصوصا تو این ماه عزیز و این شبها مامان و بابا عاشقتن ...
9 مهر 1390

بالاخره طلسم شکسته شد

سلام عزیز دلم سلام آراد مامان الهی من فدات شم که روز به روز بیشتر شیطونی میکنی وروجکم بالاخره احسان جونم دیروز تونست شما رو حس کنه آره جونم در تاریخ 1/06/90 ساعت 3:20باباییعزمشو جزم کرد تا شما رو احساس کنه و شما هم با 3 تا تکون درست و حسابی و بهصورت متوالیواسه بابا خودنمایی کردی و منو بابا کلی ذوقیدیم ای جان نمیدونی چه حس خوبیه گلم (متاسفم که مامان نمیشی ) دیشب هم مامان لادن و عمه و عمو رفتن حالا دوباره تهنایییییییم دست مامان لادن درد نکنه این مدت خیلی زحمت کشید و مخصوصا غذاهای خوشمزه ایی که میپخت و ما میل میکردیم در واقع من مهمون بودم گوگولی من آش دوغ هم خوردیم به لطف مامان لا...
9 مهر 1390

اولین تکون خوردن پسرم

سلام عزیز دلم نمی دونی چقدر مامان رو ذوق زده کردی وقتی اون حس قشنگ رو بهم دادی هی وای من الهی فدات شم نمیدونی چقدر خوشحال میشم و ناخداگاه خنده رو لبم نقش میبنده وقتی شروع میکنی به وول خوردن ای جونم عزیز دلماولینتکون خوردنت رو به طور رسمی در تاریخ 8/5/90 ساعت 7:30 صبح خانه مامان لادن احساس کردم اما از اونجایی که من یه خورده گیجم اصلا نفهمیدم که شما داری تو دلم هنر نمایی میکنی اما این حرکات ادامه پیدا کرد و من فهمیدم که شما داری واسه من ناز میکنی دلبندم عاشقتم این دو سه روز کارم این شده که یه چی نوش کنم و فوری برم دراز بکشم تا شما هی منو ذوق زده کنی آخه وقتی دراز میکشم بیشتر وول میخوری قربونت برم عزیزکم بی تاب تو ام ...
9 مهر 1390

خونه و ....

سلام پسر گلم آراد جونم بالاخره یه خونه پیدا کردیم گلم جون دلم دعا کن زودتر بریم تو خونه خودمون عزیز دلم چرا اینقدر واسه بابا ناز میکنی تا میاد لمست کنه دیگه تکون نمیخوری احسان جونم دیشب خیلی خسته بود اما با کلی ذوق منتظر تکونای شما بود اما شما ..... فکر کنم اون تو داری حسابی حال میکنی و به ما میخندی قند عسلم قشنگ مامان یه کمی با تکونات دل بابا رو شاد کن عزیزکم مامان و بابا عاشقتن راستی عزیزم مامان یادش رفت تا از همه خاله ها که واسه انتخاب اسمت مامانو همراهی کردن و تبریک گفتن تشکر کنه همین جا از همشون ممنونیم که با نظراتشون ما رو همراهی میکنن و یه تشکر ویژه از عمه ملی آخه ...
9 مهر 1390